روایتی از زندگی دختر معلولی که رونالدو با او دیدار کرد
تاریخ انتشار: ۱ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۴۰۳۸۵
گروه آسیبهای اجتماعی خبرگزاری فارس: «فاطمه حمامی نصرآبادی» همان نقاش معروف کاشانی است که به رغم ابتلا به بیماری سی پی(cp) اما حالا آوازههای نقاشی او تا به دیوارههای محل زندگی «کریستیانو رونالدو» رسیده است. بیماران مبتلا به سی پی توانایی حرکت به میزان کافی را ندارند و عملکرد حرکتی آنها دچار اختلال است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فاطمه از سال ۱۳۸۳ زندگی با نقاشی را آغاز کرده است. پس از دیدار اخیر او با کریستیانو رونالدو، پیش از رویارویی پرسپولیس با تیم النصر در هتل اسپیناس پالاس تهران مصمم شدیم تا با این دختر طراح ایرانی گپ و گفتی داشته باشیم. پس از پرس و جو و یافتن شماره تلفن فاطمه، با مادرش صحبت کردیم، زهره اربابی بیش از ۵۰ سال دارد و گفت: «به تلفن فاطمه پیامک بدهید خودش پاسختان را میدهد».
همین سرنخی برای ادامه ارتباط با ما فاطمه حمامی بود اگر چه مصاحبههای پیامکی نمیتواند به مانند گفتوگوهای حضوری جذاب باشد اما نقش و نوع صحبتهای فاطمه ماجرا را طور دیگری رقم میزند. پیامکی به فاطمه ارسال کردم، خودم را معرفی کردم و از او خواستم آیا میتواند پاسخ سؤالات ما را بدهد که کمی با تأخیر پاسخ من را داد و نوشت: «سلام ممنون. بله» و از اینجا به بعد گپ و گفت ما با فاطمه حمامی خالق نقاشیهای چهره هنرمندان ایرانی و خارجی و بازیکنان فوتبال آغاز شد. گفتوگویی که دشوار بودن تکلم فاطمه ما را به این مسیر هدایت کرد.
سؤالات را در ۲ مرحله پرسیدم و از او خواستم تا این اجازه را بدهد که پس از پایان مصاحبه، سؤالات ثانویه را بپرسم و او هم این اجازه را داد. کمی پیش از آغاز گفت وگو با فاطمه حمامی، با مادرش زهره اربابی صحبت نیز کردم، میگوید فاطمه یک قل دیگر هم داشته که نامش زهرا بوده و در سی سالگی بدون هیچ پیش زمینه بیماری، در خواب از دنیا رفته و فاطمه تنها مانده است.
زهره اربابی میگوید: ما در سفیدشهر از شهرهای حاشیه کاشان زندگی میکنیم و فاطمه ۲برادر هم دارد که هر دوی آنها متأهل هستند.
ادامه گفتوگو با فاطمه را پیش بردیم، نقاشیهای او به سبک چهره و منظره است و تصاویر بسیاری از هنرمندان ایرانی و خارجی، فوتبالیستها و سیاستمداران دنیا را به تصویر کشیده است، او در شبکههای اجتماعی فعالیت دارد و بعضا برخی از هنرمندان خارجی کشورهای هند و... نقاشیهای فاطمه از تصاویرشان را در صفحههای شخصی خود بازنشر کردهاند.
فاطمه به دلیل نوع بیماری و برخوردار نبودن از قدرت عضلههای دست، برای طراحیها، از انگشتان پا استفاده کرده و بیشک یکی از بهترین نقاشهای عصر حاضر در کشور است. به دلیل شرایطی جسمی فاطمه نمیخواهیم بیشتر با او گفتوگو کنیم اما سؤالات بسیاری مانده که باید پرسیده شود. فاطمه تحصیلاتش را نتوانسته فراتر از مقطع سیکل ادامه دهد و به واسطه نقاشیهای وی از کریستیانو رونالدو در دنیا مشهور شده و حالا توانسته به آرزوی چندین ساله خود که دیدار با رونالدو بود برسد.
به همین خاطر بود که مادرش گفت: روزی که شنیدیم قرار است رونالدو به تهران بیاید و تا مدت کوتاهی تا پیش از آغاز بازی بماند، خوشحال شدیم و قرار گذاشتیم تا خانوادگی، فاطمه را به هتل محل اسکان رونالدو برسانیم و مجبور شدیم خودرویی را اجاره و ما را تا عصر به تهران برساند.
فاطمه از دیدارش با رونالدو میگوید، آن چنان ذوق و شوقی در او ایجاد شده بود که انگار توانسته بود به بزرگترین آرزوی دیرینهاش برسد، آرزویی که حتی مسافتها و فاصله اجازه تحقق آن را رویا را نمیداد. او گفت «از آقای رونالدو انتظار دارم کمی بیش از همیشه به معلولان توجه کند، از آنها حمایت کند تا به اهداف و آرزوهایشان برسند» و گفتوگوی ما همین جا با فاطمه تمام شد تا در آینده نزدیک پردههای دیگری از زندگی این نقاش را روایت کنیم.
روایت مادر نقاش معروف ایرانی از زندگی روزمره دخترش؛ پرستاری که نیست!
زهره اربابی مادر فاطمه است، او کمی از شرایط زندگی دخترش برای ما روایت کرد و گفت: دخترم درآمدی ندارد، تنها مستمری از بهزیستی دریافت میکند اما ما با هزینههای شخصی کارگاهی برای طراحیهای خود راهاندازی کردیم و تنها امروز فاطمه یک مسأله دارد و آن هم این است که کسی نقاشیهای او را نمیخرد. اگر نمایشگاهی در تهران برپا شود آثار دخترم را خریداری میکنند اما در کاشان حتی از کارگاه دخترم هم دیدن نمیکنند، چه برسد به خریدن آثار او.
خانم اربابی یک خواسته از مسئولان دارد و میگوید: تمام حمایتهای توانبخشی از دخترم بر عهده خودم است و با توجه به بالا رفتن برایم مشکل است که از عهده تمام امور شخصی فاطمه بر آیم، میخواهیم او یک پرستار داشته باشد و روزانه در کنار برای رسیدگی به امورات شخصیاش باشد.
وی با اشاره به خدمات سازمان بهزیستی به فاطمه حمامی، گفت: این سازمان خدمات خوبی را حقیقتاً به دخترم ارائه میدهد اما این میزان کافی نیست و میخواهیم کمی کانون توجه به ما بیشتر شود.
مادر این نقاش دارای معلولیت با طرح این مسأله که دخترش سفارشهای مردمی را میپذیرد گفت: علاقهمندان به طراحیهای دخترم میتوانند از طریق شبکههای اجتماعی با وی در ارتباط باشند و پروژههای لازم را سفارش دهند.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: فاطمه حمامی نقاش معلول رونالدو فاطمه حمامی گفت وگو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۴۰۳۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198